جدول جو
جدول جو

معنی خوش وعده - جستجوی لغت در جدول جو

خوش وعده(خوَشْ / خُشْ وَ دَ / دِ)
صادق الوعد. آنکه بوعده خود وفا کند. آنکه از وعده خود تخلف نکند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خُ فِ وَ دَ / دِ)
بدقولی. خلف وعد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ خَ دَ / دِ)
نیک خنده. شکرخنده. نیکوخنده. آنکه خوب خندد:
یاد از آن حجرۀ حکیم شریف
و آن حریفان گرم خوش خنده.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ کَ دَ / دِ)
معطر. (یادداشت مؤلف) : و علاج آن بطعامهای لطیف و زودگوار باید کرد چون تذرو و دراج و گنجشک بشوربا پخته و بریان کرده و به بوی افزارها خوش کرده چون زیره و کرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- خوش کردۀ شاعر، کنایه از ممدوح بود. (آنندراج) :
ز شاعر همه غایبان حاضرند
خوش آنانکه خوش کردۀ شاعرند.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِ زَ / زُ دَ / دِ)
خوش حساب. آنکه بدهکاری های خود رابموقع تأدیه کند. مقابل بدبده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خلف وعده
تصویر خلف وعده
پیمان شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلف وعده
تصویر خلف وعده
پیمان شکنی
فرهنگ واژه فارسی سره
خوش حساب
متضاد: بدبده، بدحساب
فرهنگ واژه مترادف متضاد